راست گفتن و راست نوشتن
نویسنده: بردیا محبی صمیمی
زمان مطالعه:4 دقیقه

راست گفتن و راست نوشتن
بردیا محبی صمیمی
راست گفتن و راست نوشتن
نویسنده: بردیا محبی صمیمی
تای مطالعه:[تا چند دقیقه میتوان این مقاله را مطالعه کرد؟]4 دقیقه
وقتیکه به نوشتههای قدیمی و خاطرهزدهی خودم طی این چندسال، بهعنوان کسی که برای مدت مدیدی در تنهایی و خلوت شخصی نوشته است؛ نگاه میکنم، تنها یک بارقه و یک مسئله در ذهنم میدود و آن هم این است که چهقدر در نوشتن با خودم و قلم و کاغذ در مقام حاضران و ناظران در صحنهی جاری زندگی من، روراست و حقیقتمحورانه مینویسم؟ آیا آنچنان که در گفتوگوهای روزمرهام با دیگران در تلاش برای رعایت اصل حقیقتگوییام، در نوشتار هم با خودم و دیگر عناصر به آن پایبندم؟ آیا مگر اینطور نیست که نوشتنهای شخصی و شبانگاهی، تنها پردهبرداری از عواطفیست که در طول روز مسکوت ماندهاند؟ خب، گفتی که شاید اینطور نباشد!
چیزهایی هستند که باعث میشوند حتی در لحظاتی که احساس و افکارمان غلیان کرده، دستمان به قلم نرود، یا اگر هم میرود، جز گرههایی کور و بازدارنده از تشریح حقیقی بر کاغذ پیاده نکنیم. صداقت و صراحت در نوشتن امری نیست که عموماً به آن توجه شود؛ درحالیکه در نهایت تأثیر خود را در متن، چه به وقت بودن و چه به وقت نبودن، میگذارد. بهعبارتی اگر نگارندهای در نوشتن خود تعجیل نکند و با تأنی سعی کند که با قلم و کاغذ و نهایتاً خودش مهربان رفتار کند و بنویسد که دردش چیست؛ خواننده آناً آن را درمییابد و میگوید قلم فلان نویسنده احساسات را خوب منتقل میکند، یا بَهمان نویسنده را باش که چهقدر راحت و بیترس مینویسد.
برای تعریف بهتر گفتهها، آدمی ناگزیر از ارائهی تمثیل و تشبیه است. تناقض است که متون را زیبا میکند؛ درست در هنگامی که برای بیان حقیقت از مثال استفاده میکنیم. آنجایی که مرحوم فریدون مشیری در شعری میگوید: "این همه اندوه در وجودم و من لال!" یا سخن مرحوم سیاوش کسرایی، آن بزرگی که در بلندای ظلم و جور در جامعه زمانهاش میگفت: "راه بر قلبم نیست، نه کلیدی جادو، تا در قلعه فریاد بدان بگشایم!" مراعات صادقانهی حقیقتگویی شده است، اما حقیقتی که از یک گنگ بودن در گفتنش با مثال صحبت میکند. در دو مثال بالا، به حقیقتِ ناتوانی از گفتنِ حقیقتِ وجودی اذعان شده است و از همین رو مراتب دوگانهای را برای گفتن و نوشتنِ حقیقتمحور قائل است. منظورم همان زمانهاییست که میتوانیم بگوییم یا بنویسیم که چه هستیم یا چه میکشیم و زمانی که هجمهی درد به حدیست که تنها قادریم بنویسیم که تا چهقدر از گفتن واقعیت وجودیمان عاجز هستیم. این دو رادمردِ عصر خودشان و مابقی اعصار نیز به این امر رسیدند که گاهی چهطور میتوان ناتوانی از گفتن را بهعنوان یک حقیقت در بیان پیگرفت. گذشته از استناد به بزرگان عرصهی نوشتن و گفتن و برگشتن به امر حاضر و واقع؛ چیزی که اینروزها ما را از نوشتن صادقانه بازمیدارد، همان ترس ریشهدار از قضاوتِ دنیای خارج از ماست که تنها متعلق به امروز نیست و از گذشته تا هنوز نگارندگان را گاهگاه در خود اسیر میکرده است. ما از خودمانبودن بههنگامِ نوشتن ترس داریم و مادامیکه به سویدای وجودمان میرسیم، نگران قضاوت اطرافیان، یا حتی خودمان هستیم. صادقانه بگویم که گاهی به آنچیزی که از خودم روی کاغذ تشریح کردهام بهعنوان نه یک اثر از منِ قبلی، که دستمایهی خنده و شادمانیام از سپریشدنِ آن دوران نگاه میکنم.
حال چارهی کار اینکه ما با خودمان کنار بیاییم و اینبار قرار را بر فرار ترجیح دهیم، چیست؟
معلم شریفی در درس تاریخِ تطور نظم و نثر داشتیم که میگفت زمانیکه چیزی نگاشته شود بهمثابه تاریخ است و روایت میپذیرد، میماند و ثبت در یادها میشود و آنچیزی که ثبت در یادها شود جلوهای از حقیقت امر است. به وسع خودش میخواست ما را تشویق به نوشتن کند تا از شفاهیگراییِ افسانهوارِ خودمان دست برداریم. شر لازمی بود که میبایست از سر بگذرانیم تا استیلای این فرهنگ شفاهی را درهم بشکنیم. اما حالا که میبینم، سخن او بُعدی ورای حد تقریر آن زمانِ چند بچهدبیرستانی داشت که میخواستند، به خیال خودشان، آیندهساز باشند. منظور او این بود که نوشتن و ثبتکردنِ آنچیزی که در ما، یا خارج از ما در حال وقوع است؛ به برداشت ما از حقیقت و پایبندیمان به آن وابسته است. حقیقت آنچیزی نیست که دیده میشود، بلکه آنچیزیست که درک میشود و در درجات بعدی احساس میشود.
نهایتاً آنکه نوشتنِ ما در باب حقیقت یک چیز است و نوشتن حقیقی و واقعی ما چیز دیگر. نحوهی شناخت ما از خودمان و میزان پذیرش نفس نیز از عوامل موثری به حساب میآیند که ما را در امر نوشتنِ صادقانه یاری میکند.

بردیا محبی صمیمی
برای خواندن مقالات بیشتر از این نویسنده ضربه بزنید.
نظری ثبت نشده است.